شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من..." شهراد میدرى"

ساخت وبلاگ

 

شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من

حریرِ سبزِ شالی خیسِ نم نم کردنش با من

 

گُلِ رنگین کمان در انتهایِ کوچه باغِ ابر

به استقبالِ تو سر تا کمر خم کردنش با من

 

اگر سردت شده روشن کن آغوشِ اجاقم را

برایِ شعله ای بوسه مصمم کردنش با من

 

عجب قندِ سمرقندی، عجب چایِ بخارایی

بیا مهمانِ حافظ شو، غزل دم کردنش با من

 

بزن لبخند در آیینه تا از شب بیاویزم

خودت ماهم شوی از ماه، رو کم کردنش با من

 

برقص و درهم و برهم بریز ابریشمِ مویت

چنین آشوبِ دلخواهی منظم کردنش با من

 

مرا با خود ببر تا جاذبه، با سیبِ حوایت

دلی سر به هوا این گونه، آدم کردنش با من

 

تو مو خرمایِ زیتون چشمِ لب انجیرِ من باشی

در این بیتِ مقدس وصفِ مریم کردنش با من

 

لبی تر کن، معطر کن هوایِ باغِ جانم را

هزاران برگِ گُل شادابِ شبنم کردنش با من

 

اگرچه هر درود آغازِ بدرود است و دلتنگی

بیا کارت نباشد چاره یِ غم کردنش با من

 

خیالی بود اگرچه این غزل اما خیالی نیست

تو باشی این همه رویا مجسم کردنش با من

 

عرفان من...Erfane Man...
ما را در سایت عرفان من...Erfane Man دنبال می کنید

برچسب : شمال,جنگل,کلبه,فراهم,کردنش,شهراد,میدرى, نویسنده : 9rahnikf بازدید : 161 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 18:23