دوش
وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر
آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود
از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده
از جام تجلی صفاتم دادند
چه
مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن
شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد
از این روی من و آینه وصف جمال
که
در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من
اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق
بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف
آن روز به من مژده این دولت داد
که
بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این
همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر
صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت
حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که
ز بند غم ایام نجاتم دادند
عرفان من...Erfane Man...
ما را در سایت عرفان من...Erfane Man دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9rahnikf بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 26 دی 1395 ساعت: 4:16