تو
ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من
و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو
و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من
و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
نصیحتهای
نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
چه
ها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها
پر
و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
خوشا
ایام آزادی و در گلشن دویدنها
کنون
در من اگر بیند به خواری و غضب بیند
کجا
رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها
تغافلهای
او در بزم غیرم کشته بود امشب
نبودش
سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها
عرفان من...Erfane Man...
ما را در سایت عرفان من...Erfane Man دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9rahnikf بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 14:36