عرفان من...Erfane Man

متن مرتبط با «قرآن به سر» در سایت عرفان من...Erfane Man نوشته شده است

موهایِ تو در باد به هوهو که چه یعنی... “شهراد میدرى”

  •   موهایِ, تو در باد به هوهو, که چه یعنی,بر شانه رها مخملِ جادو که چه یعنی گیرم که سراپایِ تو دل می برد از نازدلبر شده ای غرقِ هیاهو که چه یعنی هر گوشه , ...ادامه مطلب

  • جرم عشق..."سیمین بهبهانی"

  • گر سرو را بلند به گلشن کشیده اندکوتاه پیش قد بت من کشیده اند  زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند هاچندین پی رفوش ، به سوزن کشیده اند امروز سر به دامن دیگر نهاده اندآنان که از کفم دل و دامن کشیده اند آتش فکنده اند به خرمن مرا و ، خویشمنزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخبهر ملامتم همه گردم کشیده اند کز عاشقی چه سود ؟ که ما را به جرم عشقبا داغ و خون به دشت و,عشقسیمین,بهبهانی ...ادامه مطلب

  • گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم ..."سیمین بهبهانی"

  •  گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنمگفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز درگفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مراگفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه امگفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم گفتا که از بی,گفتا,بوسم,گفتم,تمنا,سیمین,بهبهانی ...ادامه مطلب

  • شیدای من..."سیمین بهبهانی"

  •   یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم   از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم   در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم   بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم   گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیار,شیدای,منسیمین,بهبهانی ...ادامه مطلب

  • شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من..." شهراد میدرى"

  •  شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من حریرِ سبزِ شالی خیسِ نم نم کردنش با من   گُلِ رنگین کمان در انتهایِ کوچه باغِ ابر به استقبالِ تو سر تا کمر خم کردنش با من   اگر سردت شده روشن کن آغوشِ اجاقم را برایِ شعله ای بوسه مصمم کردنش با من   عجب قندِ سمرقندی، عجب چایِ بخارایی بیا مهمانِ حافظ شو، غزل دم کردنش با من   بزن لبخند در آیینه تا از شب بیاویزم خودت ماهم شوی از ماه، رو کم کردنش با من   برقص و دره,شمال,جنگل,کلبه,فراهم,کردنش,شهراد,میدرى ...ادامه مطلب

  • نه احتیاج به سیب و نه گندم است این جا ..."محمد علی بهمنی"

  •  نه احتیاج به سیب و نه گندم است این جا هبوط، تجربه ای در تداوم است این جا   نپرس وسوسه ی آدم است یا حوا؟ چه فرق؟ چهره ی بازیگران گم است این جا   شدیم ساعت و تقویم، خود نمی دانیم چه ساعت است؟ و یا فصل چندم است این جا؟   به شوق دیدن آرامش پس از توفان هنوز حوصله ها در تلاطم است این جا   کجاست جذبه ی لبخندهایمان؟ حیفا چقدر حافظه ها بی تبسم است این جا   خودم به پرسشت آخر جواب خواهم داد مگو شنیدن پاسخ ت,احتیاج,گندم,محمد,بهمنی ...ادامه مطلب

  • غزل شمارهٔ ۲۴۱... امیرخسرو دهلوی

  •   در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هستدل شیدای مرا با تو تمنایی هست   در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست   دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست   باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو دید در چمن بیش نگوید گل رعنایی هست   هندوی خال مبارک به رخت مقبل, ...ادامه مطلب

  • چشم‌هایم اگر نمی‌بیند ولی از حالتان خبر دارد...“محمدعلی بهمنی”

  •  محمدعلی بهمنی؛ شاعر توانای معاصر ایران زمین در علت سرایش  این شعر برای سیمین بهبهانی می گوید:   مدتی بود که روزنه نگاه سیمین آسیب دیده بود. خاطرم هست در مجلسی  به همراه او و حافظ موسوی حضور داشتم. برایش این شعر را  گفتم  این شعر را برای سیمین گفته‌ام. او برای درمان ضعف بینایی‌اش، چشمان خود را به تی, ...ادامه مطلب

  • ابری که می شی غرق بارونم... “روزبه بمانی”

  •     ابری که می شی غرق بارونم یخ می کنم روزایی که سردی چیزی نمونده از خودم در من از بس منو شکل خودت کردی از بس شبیه آرزوهامی نزدیک تو کم می شه تشویشم تو حکم اقیانوسو داری که من هر چی باشم در تو حل می شم   دلتنگیامو از تو می دونم من پیش تو بدجور مغلوبم حال و هوامو از تو می پرسم چون وقتی حالت خوبه من خ, ...ادامه مطلب

  • آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد..." کاظم بهمنی"

  • آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کردآتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد خواستم دست به مویش ببرم خواب شودعطر گیسوش چنان بود که بی هوشم کرد معصیت نیست نمازی که قضا کرد از منمعصیت زمزمه هایی ست که در گوشم کرد نیمه شب ها پس از این سجده کنان یاد من استآن س, ...ادامه مطلب

  • در سرزمین من زنی از جنس آه نیست ..."علیرضا بدیع"

  • در سرزمین من زنی از جنس آه نیست این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست   این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست   راندند مردم از دل پر کینه، عشق را گفتند: جای مست در این خانقاه نیست   دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکی‌ست شطرنج مسخره‌ست زمانی که شاه نیست   زن یک پرنده است که در , ...ادامه مطلب

  • هرچه خواهی کن ولیکن.... "پارسا خسروی"

  •  هرچه کردی تا فراموشت کنم بی فایده ست عاشقم من توبه کردن لاجرم بی فایده ست   دوری از یک دلبر شیرین کجا باشد روا سعی تو در امتحان آخرم بی فایده ست   بیش از این دورم مکن با قهر از اعماق خود گر کنی پرتم به ساحل دیگرم بی فایده ست   دردعاشق را نباشد دردهای جسم و جان پس علاج درد من با مرهمم بی فایده ست   , ...ادامه مطلب

  • آخر نگهی به سوی ما کن..."سعدی"

  •    آخر نگهی به سوی ما کن دردی به ارادتی دوا کن   بسیار خلاف عهد کردی آخر به غلط یکی وفا کن   ما را تو به خاطری همه روز یک روز تو نیز یاد ما کن   این قاعده خلاف بگذار وین خوی معاندت رها کن   برخیز و در سرای دربند بنشین و قبای بسته وا کن   آن را که هلاک می‌پسندی روزی دو به خدمت آشنا کن   چون انس گرفت , ...ادامه مطلب

  • احساس دوری..."روزبه بمانی"

  •  مگه من چی ازت می خوام که دائم فکر پروازی که هر شب بین دستامون داری دیوار می سازی   مگه من چی ازت می خوام که می ری رو به تنهایی چه رویایی رو می بینی که نه می ری نه این جایی   من از احساس این دوری من از این درد آشفته ام داری می ری نمی فهمم مگه من چی بهت گفتم   به جز این حجم دلتنگی تو چی دیدی از احساس, ...ادامه مطلب

  • سرگذشت چمن..."هوشنگ ابتهاج"

  • ز سرگذشت چمن دل به درد می آیدببند پنجره را باد سرد می آید   دریغ باغ گل سرخ من که در غم او همه زمین و زمان زار و زرد می آید   نمی رود ز دل من صفای صورت عشق و گر بر آینه باران گرد می آید   به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی که راه با قدم رهنورد می آید   تو مرد باش و میندیش از گرانی درد همیشه درد به سروقت , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها