یادگار از تو همین سوخته جانی است مراشعله از توست ، اگر گرم زبانی است مرا به تماشای تن سوخته ات آمده اممرگ من باد که این گونه توانی است مرا نه زخون گریه آن زخم ، گزیری ست تو رانه از این گریه یکریز ، امانی است مرا باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟باز برگردش چشم تو گمانی است مرا چه زنم لاف و رفاقت ؟ نه غمم چون غم توستنه از آن گرم دلی هیچ نشانی است مرا گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کفبرگ و باری نبود دیر زمانی است مرا عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!ورنه برکشته تو گریه روا نیست مرا , ...ادامه مطلب