رباعیات... "مولانا"

ساخت وبلاگ

 

سودای ترا بهانه‌ای بس باشد

مستان ترا ترانه‌ای بس باشد

 

در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه‌ای بس باشد

 

 

آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد

خون است بیا ببین که چون می‌ریزد

 

پیداست که خون من چه برداشت کند

دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد

 

 

عاشق همه سال مست و رسوا بادا

دیوانه و شوریده و شیدا بادا

 

 با هوشیاری غصه هر چیز خوریم

چون مست شدیم هر چه بادا بادا

 

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

 

دردا که ز هجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

 

 

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم

شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم

 

در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست

جان و دل و دیده هر سه را سوخته‌ایم

عرفان من...Erfane Man...
ما را در سایت عرفان من...Erfane Man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9rahnikf بازدید : 144 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 19:24