عرفان من...Erfane Man

متن مرتبط با «خوجه احمد سیفی» در سایت عرفان من...Erfane Man نوشته شده است

آیدا در آینه..."احمد شاملو"

  • لبانتبه ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غارنشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید و گونه هایت با دو شیار مّورب که غرور تورا هدایت می کنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کرده ام بی آن که به انتظار صبح مسلح بوده باشم، و بکارتی سر بلند را از روسبی خانه های داد و س, ...ادامه مطلب

  • بعدازظهرهای جمعه... "احمدرضا احمدی"

  •  انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را به یاد دارم که در غروب آن ها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعدازظهر های جمعه پایان و تمامی نداشت می گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی گردد اما نمی دانم چرا این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند!      , ...ادامه مطلب

  • خواب تلخ... "احمد شاملو"

  • مرغ مهتابمی‌خواند. ابری در اتاقم می‌گرید. گل‌های چشم پشیمانی می‌شکفد. در تابوت پنجره‌ام پیکر مشرق می‌لود. مغرب جان می‌کند، می‌میرد. گیاه نارنجی خورشید در مرداب اتاقم می‌روید کم کم   بیدارم نپنداریدم در خواب سایه شاخه‌ای بشکسته آهسته خوابم کرد. اکنون دارم می شنوم آهنگ مرغ مهتاب و گل‌های چشم پشیمانی ر, ...ادامه مطلب

  • تو در جانی..."خوجه احمد سیفی"

  •  تو در جانی تو مرجانیتو آن چشمهء جوشانی تویی آن عشق رویاییکه احساسم تو می دانی گل یاسم تو احساسمبگو با من تو می مانی گلی چون تو ندیدم منبه هیچ دشت و گلستانی به دریای دلم آریتو آن موج خروشانی دراین شب های تار منتو آن ماه درخشانی به دشت سبز قلب منچو آهویی خرامانی&nbs, ...ادامه مطلب

  • اما نیمه شبی خواهم رفت...“احمد شاملو”

  •  اما نیمه شبی خواهم رفت از دنیایی که مال من نیست از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته اند   و تو آنگاه خواهی دانست خون سبز من خواهی دانست که جای چیزی در وجود تو خالی است   و تو آنگاه خواهی دانست پرنده ی کوچک قفس خالی و منتظر من خواهی دانست که تنها مانده ای با روح خودت و بی کسی ا, ...ادامه مطلب

  • ضریح گمشده...“احمد عزیزی”

  • عشق من پاییز آمد مثل پارباز هم ما بازماندیم از بهار احتراق لاله را دیدیم ماگل دمید و خون نجوشیدیم ما باید از فقدان گل خونجوش بوددر فراق یاس مشکی‌پوش بود یاس بوی مهربانی می‌دهدعطر دوران جوانی می‌دهد یاس‌ها یادآور پروانه‌اندیاس‌ها پیغمبران خانه‌اند یاس در هر جا نوید آشتی‌ست یاس دامان سپید آشتی‌ست در شبان ما که شد خورشید؟ یاسبر لبان ما که می‌خندید؟ یاس یاس یک شب را گل ایوان ماستیاس تنها یک سحر مهمان ماست بعد روی صبح پرپر می‌شودراهی شب‌های دیگر می‌شود یاس مثل عطر پاک نیت استیاس استنشاق معصومیت است یاس را آیینه‌ها رو کرده‌اندیاس را پیغمبران بو کرده‌اند یاس بوی حوض کوثر می‌دهدعطر اخلاق پیمبر می‌دهد حضرت زهرا دلش از یاس بوددانه‌های اشکش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماهمی‌چکانید اشک حیدر را به راه عشق معصوم علی یاس است و بسچشم او یک چشمه الماس است و بس اشک می‌ریزد علی مانند رودبر تن زهرا گل یاس کبود گریه آری گریه چون ابر چمنبر کبود یاس و سرخ نسترن گریه کن حیدر که مقصد مشکل استاین جدایی از محمد مشکل است&nb, ...ادامه مطلب

  • هوای سحر..."احمد عزیزی"

  •    باز هوای سحرم آرزوست خلوت و مژگان ترم آرزوست   شکوه غربت نبرم این زمان دست تو و روی توام آرزوست   خسته ام از دیدن این شوره زار چشم شقایق مگرم آرزوست   واقعه دیدن روی ترا ثانیه ای بیشترم آرزوست   جلوه این ماه نکو را ببین رنگ و رخ روی توام آرزوست   این شب قدرست که ما با همیم من شب قدری دگرم آرزوست   حس ترا می کنم ای جان من عزلت شبی دگرم آرزوست   خانه عشاق مهاجر کجاست در سفرت بال و پرم آرزوست   حسرت دل باز دارین شعر من جام میی در حرمم آرزوست , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها