گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنمگفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز درگفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مراگفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه امگفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم گفتا که از بی,گفتا,بوسم,گفتم,تمنا,سیمین,بهبهانی ...ادامه مطلب
گفتم که مژده بخش دل خرم است این مست از درم در آمد و دیدم غم است این گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید ای گل ز بی ستارگی شبنم است این پروانه بال و پر زد و در دام خوش خفت پایان شام پیله ی ابریشم است این باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت تنها نه من ، گرفتگی عالم است این ای دست برده در دل و دینم چه می کنی جانم بسوختی و هنوزت کم است این آه از غمت که زخمه ی بی راه می زنی ای چنگی زمان,گفتم,مژده,هوشنگ,ابتهاج ...ادامه مطلب
قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشقیعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق ترسم که در سماع شوم از دعای دستآن جا که قبله گاه تو باشی، امام عشق با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوانآن دم که اذن می دهد از روی بام عشق از رکعت نخست در افتاده ام به شکدر سجده کفر گفته ام و در قیام عشق سی پاره ی حضور مرا چله بست شوقرآن به سر بگیر و بگو: والسلام عشق ,قرآن به سر گرفتن,قرآن به سر,قرآن به سر شب قدر ...ادامه مطلب