آرزوی نقش بر آبدر من غم بیهودگی ها می زند موج در تو غروری از توان من فزونتر در من نیازی می کشد پیوسته فریاد در توگریزی می گشاید هر زمان پر ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت ای کاش دست روز و شب با تار و پودش از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت اندیشه روز و شبم پیوسته این اس,آرزوی,آبحمید,مصدق ...ادامه مطلب
کسی با سکوتشمرا تا بیابان بی انتها جنون برد کسی با نگاهش مرا تا دراندشت دریای خون برد مرا بازگردان مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان , ...ادامه مطلب