عرفان من...Erfane Man

متن مرتبط با «بهمنی» در سایت عرفان من...Erfane Man نوشته شده است

نه احتیاج به سیب و نه گندم است این جا ..."محمد علی بهمنی"

  •  نه احتیاج به سیب و نه گندم است این جا هبوط، تجربه ای در تداوم است این جا   نپرس وسوسه ی آدم است یا حوا؟ چه فرق؟ چهره ی بازیگران گم است این جا   شدیم ساعت و تقویم، خود نمی دانیم چه ساعت است؟ و یا فصل چندم است این جا؟   به شوق دیدن آرامش پس از توفان هنوز حوصله ها در تلاطم است این جا   کجاست جذبه ی لبخندهایمان؟ حیفا چقدر حافظه ها بی تبسم است این جا   خودم به پرسشت آخر جواب خواهم داد مگو شنیدن پاسخ ت,احتیاج,گندم,محمد,بهمنی ...ادامه مطلب

  • چشم‌هایم اگر نمی‌بیند ولی از حالتان خبر دارد...“محمدعلی بهمنی”

  •  محمدعلی بهمنی؛ شاعر توانای معاصر ایران زمین در علت سرایش  این شعر برای سیمین بهبهانی می گوید:   مدتی بود که روزنه نگاه سیمین آسیب دیده بود. خاطرم هست در مجلسی  به همراه او و حافظ موسوی حضور داشتم. برایش این شعر را  گفتم  این شعر را برای سیمین گفته‌ام. او برای درمان ضعف بینایی‌اش، چشمان خود را به تی, ...ادامه مطلب

  • آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد..." کاظم بهمنی"

  • آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کردآتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد خواستم دست به مویش ببرم خواب شودعطر گیسوش چنان بود که بی هوشم کرد معصیت نیست نمازی که قضا کرد از منمعصیت زمزمه هایی ست که در گوشم کرد نیمه شب ها پس از این سجده کنان یاد من استآن س, ...ادامه مطلب

  • امشب ز پشت ابرها بیرون نیامده ماه..."محمدعلی بهمنی"

  • از خانه بیرون می زنم اما کجا امشبشاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب   پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب   می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت ‚ چرا امشب ؟   هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب   ها ... سایه ای دیدم شبی, ...ادامه مطلب

  • شرمی ست در نگاه من،اما هراس نه..." کاظم بهمنی"

  • شرمی ست در نگاه من،اما هراس نه!کـم صـحـبـتـم مـیـان شـمـا ، کــم حـواس نـه   چـیـزی شـنـیده ام کـه مـهـم نـیـسـت رفـتـنـت درخــواسـت مـی کـنـم نـروی ، الـتـمـاس نـه   از بـی‌ سـتـارگـی‌ سـت کـه دلـم آسمانـی اسـت مــــن عـابـری فلک زده ام ، آس و پـاس نــه   مــن مـی‌ روم ، تـو بـاز می‌ آیی ، مـسـیـر , ...ادامه مطلب

  • مپرس از تو چرا دل بریدم از اول..."کاظم بهمنی"

  • مپرس از تو چرا دل بریدم از اولبه دست های تو کم بود امیدم از اول   تو تاب گریه نداری؛ زمین نمی خوردم به این نتیجه اگر می رسیدم از اول   دهان به خواهش بیهوده وا نمی کردم اگر جواب تو را می شنیدم از اول   اگر از آخر قصه کسی خبر می داد بخاطر تو عقب می کشیدم از اول   به چیدن پر و بالم چه احتیاجی بود من از, ...ادامه مطلب

  • دل سپرده... "محمد علی بهمنی"

  • من زنده بودم اما انگار مرده بودماز بس که روزها را با شب شمرده بودم...               یک عمر دور و تنها ،تنها به جرم این کهاو سر سپرده می خواست من دل سپرده بودم یک عمر می شد آری در ذره ای ب, ...ادامه مطلب

  • وقتی همه جا از غزل من سخنی هست ... "محمدعلی بهمنی "

  • پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا توهر شب من و دیدار، در این پنجره با تو از خستگی روز همین خواب پر از رازکافیست مرا، ای همه خواسته ها تو دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیممن یکسره آتش، همه ذرات هوا تو پژواک خودم بودم و خود را نشنیدمای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا تو آزادگی و شیفتگی, ...ادامه مطلب

  • شب که آرام تر از پلک تو را می بندم..."محمدعلی بهمنی"

  • تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیستمحرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است که رفتکه در این وصف زبان دگری گویا نیست بعد تو قول و غزل هاست جهان را اماغزل توست که در قولی از آن ما نیست تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویمتازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست شب, ...ادامه مطلب

  • دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست...“محمدعلی بهمنی”

  • دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست  قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو  گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست  گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست  آسمانی تو، در آن گستره خورشیدی کن من همین ق, ...ادامه مطلب

  • لبت نه گوید و پیداست مـی‌گوید دلت آری... "محمد علی بهمنی"

  •  لبت نه گوید و پیداست مـی‌گوید دلت آریکه این سان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرینتو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟ نمی‌رنجم اگــر باور نداری عشق نابم راکه عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ منمبادا لحظه‌ای حتی مرا این گونــه پنداری ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشتبه شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری چه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزیتو از آنی که هستی ای معما  پرده برداری چه فرقی می‌کند فریاد یا پژواک جان منچه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفتاگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری  , ...ادامه مطلب

  • تو همانی که ..."کاظم بهمنی"

  • تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را   منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را   از رقیبان کمین کرده عقب می ماند هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را   مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را   مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را   عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرآیندش را   قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را   حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را :   منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را   ,تو همانی که می اندیشی pdf,تو همانی که دلم لک زده,تو همانی که می اندیشی ...ادامه مطلب

  • هوا کم است ...“محمد علی بهمنی”

  • اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است  دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است   اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه نیست   من از تو می نویسم و این کیمیا کم است   سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست           درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است   تا این غرل شبیه غزل های من شود               چیزی شبیه عطر حضور شما کم است   گاهی ترا کنار خود احساس می کنم        اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است   خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است    ,هوا کم است,هوا کم است علیرضا قربانی,هوا کم است قربانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها